جدول جو
جدول جو

معنی شال کس - جستجوی لغت در جدول جو

شال کس
ابله، شیرین عقل، آدم خل مزاج
فرهنگ گویش مازندرانی

پیشنهاد واژه بر اساس جستجوی شما

(کَ)
همان شارل پنجم پسر فیلیپ اول معروف به فیلیپ زیبا و ژان دیوانه است. وی بسال 1500 میلادی در شهرگان تولد و بسال 1558 م. وفات یافت. در سال 1516 میلادی پادشاه اسپانیا و در سال 1519م. امپراطور آلمان شد. وسعت قلمرو سلطنت او که شامل اسپانیا مستعمرات آن، فلاندر، اتریش و آلمان میشد موجب گشت که وی همواره با پادشاهان فرانسه در حال خصومت بسر برد. جاه طلب و مدعی سلطنت مطلقۀ عالمگیر و بهمین سبب با فرانسوای اول پادشاه فرانسه متجاوز از سی سال در حال جنگ بود. وقایع و حوادث مهم این جنگها بقرار زیر است: در سالهای 1522 میلادی و 1525م. در نبردهای ایتالیا فرانسویان را مغلوب ساخت و پادشاه فرانسه را به اسارت درآورده پیمان مادرید را در سال 1526 میلادی بر وی تحمیل کرد، پس از یک سلسله جنگهای دیگر در سال 1527م. رم را به تصرف درآورد، در سال 1529م. پیمان صلح کامبره میان طرفین بسته شد، مذاکرات مربوط به این پیمان را لویئز دوساووا از جانب فرانسوای اول و مارگریت دوتریش از جانب برادرزاده اش شارل کن انجام دادند و از اینرو قرارداد مزبور به ’صلح بانوان’ شهرت یافت، سپس کوشش بی حاصلی برای تصرف ایالت پرووانس نشان داد، درسال 1538م. پیمان متارکۀ نیس انعقاد یافت و سرانجام در سال 1544م. شکست سرپزول در ایتالیا اتفاق افتاد. پس از وفات فرانسوای اول در سال 1555 میلادی شارل کن شهر مس رامحاصره کرد و در سال 1556 میلادی پیمان متارکۀ ووسل را امضا نمود. از جانب دیگر، این امپراطور در سال 1532 میلادی با ترکان عثمانی بجنگ پرداخت و در سال 1535 میلادی به تونس و در سال 1541 میلادی به الجزیره لشکر کشید و در آنجا با ناکامی روبرو شد. وی بموجب موافقت نامه اوگسبورگ در سال 1555م. آزادی مذهب را برای پیروان لوتردر آلمان برسمیت شناخت. در پایان عمر به خطای خود پی برد و در سال 1555م. از سلطنت استعفا کرد و در سال 1556م. در صومعۀ یوست در اسپانیا عزلت گزید و همانجا چشم از جهان فروبست
لغت نامه دهخدا
به لغت دیلمی دلدل است. (فهرست مخزن الادویه). شال کشی
لغت نامه دهخدا
(چُ)
مخفف شغال چس. نام قسمی از تنگرس باشد که آن را در آمل بدین نام خوانند و آن نوعی از درخت بادام کوهی است که بنام ارژن نیز خوانده شود. (از جنگل شناسی ساعی ج 1 ص 261 و درختان جنگلی ایران ثابتی ص 174 و 192)
لغت نامه دهخدا
(شَ چُ)
درختچه ای است در درۀ کتول و جنگلهای مازندران. (یادداشت مؤلف)
لغت نامه دهخدا
(پَ گِ رِ تَ)
مرکّب از: ب + ال + عکس، برعکس. برخلاف. (ناظم الاطباء)، و رجوع به عکس شود
لغت نامه دهخدا
(بِ کِس س)
محلۀ بزرگیست به سمرقند و به فارس دروازۀ کس خوانند. ابواسحاق ابراهیم بن اسماعیل بن جعفر بن داودزاهد بابکسّی سمرقندی که در رمضان سال 257 هجری قمری درگذشته از آنجاست. (معجم البلدان) (مراصد الاطلاع)
لغت نامه دهخدا
(کُ)
دهی است از دهستان گلیجان شهرستان شهسوار که در 12 هزارگزی باختر شهسوار و 3 هزارگزی جنوب راه قدیم شهسوار به رامسر واقع شده. دامنه ای است معتدل و مرطوب و مالاریایی که 555 تن سکنه دارد. آبش از رودخانه لنگرود و محصولش برنج و مرکبات و چای میباشد. شغل اهالی زراعت است و این محل دارای دبستان و کارخانه برنج کوبی و چند باب دکان میباشد. (از فرهنگ جغرافیائی ایران ج 3)
لغت نامه دهخدا
(کَ)
شاخداری که شاخش کج باشد:
این قوچ شاخ کج که زند شاخ، از آن من
غوغای جنگ قوچ و تماشا، از آن تو.
وحشی
لغت نامه دهخدا
(بَ / بِه)
مخفف شغال به. نوعی از به است که آن را در رامیان و کتول شغال به نیز گویند. (از جنگل شناسی ج 1 ص 242). توچ. سنگه. به جنگلی. (یادداشت مؤلف)
لغت نامه دهخدا
نام محلی در کنار راه رشت و انزلی میان رشت و سرداب چاه، واقع در 344 هزارگزی تهران، (یادداشت مؤلف)
لغت نامه دهخدا
تصویری از بالعکس
تصویر بالعکس
بر عکس، برخلاف
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از بالعکس
تصویر بالعکس
((بِ لْ عَ))
برعکس، به عکس
فرهنگ فارسی معین
تصویری از حال که
تصویر حال که
اکنون که، اکنون که حالا
فرهنگ واژه فارسی سره
تصویری از بالعکس
تصویر بالعکس
وارون، واژگونه
فرهنگ واژه فارسی سره
برعکس، به عکس
فرهنگ واژه مترادف متضاد
خارپشت، جوجه تیغی
فرهنگ گویش مازندرانی
شال ترس
فرهنگ گویش مازندرانی
به جنگلی، درختی است با نام علمی obonga cydonia
فرهنگ گویش مازندرانی
میوه یا غذایی که خوب جویده نشده باشد
فرهنگ گویش مازندرانی
حرکت زیگزاگ و مارپیچ شبیه حرکات فریبنده شغال جهت رد گم
فرهنگ گویش مازندرانی
شال دم، نوعی علف هرز دانه دار که دانه های آن به شکل سنبله
فرهنگ گویش مازندرانی
ردپای شغال
فرهنگ گویش مازندرانی
گیاه مردابی که آن چون دم شغال است و در گذشته در تهیه ساروچ
فرهنگ گویش مازندرانی
نوعی بازی در عروسی
فرهنگ گویش مازندرانی
نوعی کنف
فرهنگ گویش مازندرانی
سبوس شالی
فرهنگ گویش مازندرانی
حمل کننده ی سرشاخه ها
فرهنگ گویش مازندرانی
گونه ای پرنده، ترقه، چکاوک که دارای انواع چکاوک آسمانی –
فرهنگ گویش مازندرانی
گونه ای بازی با گردو، حوزه شرقی زیرآب سوادکوه
فرهنگ گویش مازندرانی
نام جنگلی در نزدیکی روستای ویسر شهرستان نوشهر، زمینی کم
فرهنگ گویش مازندرانی
آستین اضافی که در مزارع به دست کشند، فنی در کشتی، تندیر مال
فرهنگ گویش مازندرانی
نوعی قارچ، ترسو
فرهنگ گویش مازندرانی
گونه ای انجیر که میوه اش قابل خوردن نیست، نوعی علف هرز گندم زار
فرهنگ گویش مازندرانی
فاصله ای که بتوان کسی را با فریاد و بانگ بلند متوجه موضوعی
فرهنگ گویش مازندرانی